فرض کنید که در حال خواندن گزارش کشف یک شیء عتیقه و باستانی هستید که سالها در خاک مدفونشده است. وقتیکه مطلع شوید چیزی که در دست دارید دارای ارزش زیادی هست و شروع کنید به پاک کردن لایهی کربن روی آن، کافی است کوچکترین روزنهای حتی در حد سوراخ سوزن روی آن ایجادشده و درخشش طلای زیرین به چشم بخورد دیگر مطمئن میشوید که آن نهتنها یک تیکه زغال بیارزش نیست بلکه گنجی گرانبهاست که باید برای زدودن بقیهی سیاهی آن خیلی زود تلاش کنید.
یکی دیگر از ناتوانیهای آموختهشدهی ما انسانها در زمان بروز مشکلات، احاله تقصیر به دیگری است.
با این کار تمام و یا بخش اعظمی از خطای کوتاهی کردن و یا نادرست انجام دادن کارها را به دیگری واگذار کرده و علناً خود را مبرا از هرگونه ایراد، میپنداریم.
و این روند هرچه بیشتر اتفاق بیافتد، مانند سایر رفتارهای ما تبدیل به عادت میشود. ازآنجاییکه معمولاً این واکنش از سنین کودکی ، در دسته اولین راهکارهای فرار از تنبیه شناختهشده و مکرر مورداستفاده کودک قرارگرفته است، بهمرور به بخش رفتارهای ناخودآگاه انتقالیافته است.
و اینهمه ماجرا نیست. بعدازاینکه چندین بار دچار چنین اشتباهاتی شوید، تازه ذهن نتیجهگیری میکند که اینیک واقعیت هست و دنیای بیرون دستبهدست هم داده تا جلوی آرامش و پیشرفت من را بگیرد و نامهایی مثل شانس من، تقدیر من، قسمت من و غیره را به هرکدام از آنها داده و به زندگی معمولی خود ادامه میدهید.
اما منظور از گنج و یا طلای تقصیر چیست ؟
مهمترین ثمرهی یک اشتباه یا خطا، تجربه است.
و این تجربه از آنکسی است که درنهایت تقصیر را قبول کند و سعی کند برای جلوگیری از تکرار آن راهی بیابد. درواقع همین مسئله ساده یکی از اصلیترین ستونهای پیشرفت بوده و به گفتهی تمام افراد موفق اولین گام بهسوی ساختن یک زندگی ایده آل است.
در عهدهدار شدن مسئولیت اشتباههای خود ، همانند مواجه با صندوقچه طلا ، حریص باشید و مطمئن باشید هرچه بیشتر از این گنج بردارید ثروتمندتر خواهید شد.